چهار فرد متفاوت ناگهان از طریق یک پورتال مرموز وارد دنیایی مکعبی و عجیب میشوند؛ جهانی که با نیروی تخیل زنده است. حالا برای بازگشت به خانه، باید با قوانین این سرزمین آشنا شوند و همراه با یک استاد غیرمنتظره، ماجراجویی هیجانانگیزی را آغاز کنند.
ماجراهای فیلم در آیندهای نزدیک رخ میدهد و داستان مادری جوان است که پس از حملهی یک موجود بیگانهی مرموز به زمین، در تلاش است تا دو فرزندش را از طریق رودخانه به پناهگاهی امن برساند. این مادر که به فرزندانش آموخته تا برای آگاهی از خطرات، به خوبی از گوشهایشان استفاده کنند، چشمان خود و آنها را با چشم ...
دو دوست خوش خوش قلب، اما به شدت احمق، به نامهای «هری» (جف دنیلز) و «لوید» (جیم کری) تصمیم دارند یک کیف پر پول را به صاحبش، که دختری زیبا است، بازگردانند. آن دو در این راه کل کشور را زیر پا می گذارند و گرفتار دردسرهای مختلفی می شوند، ولی آیا موفق می شوند کیف را به صاحبش برسانند؟
آدمکش افسانهای “جان ویک”؛ بعد از آنکه برای سرش جایزه ۱۴ میلیون دلاری گذاشتهاند، باید خارج از نیویورک در مقابل برترین قاتلان جهان تا پای جان بایستد...
یکی از همراهان پیشین جان ویک در حال طرح ریزی یک انجمن ترور بین المللی مخفیانه است. بدلیل آنکه جان، گرفتار سوگند کمک به اوست، به رم سفر میکند اما با گروهی از خطرناک ترین قاتلین جهان مواجه میشود…
داستان یک مزدور سابق که پس از اینکه گانگسترها سگش را کشتند و تمام زندگی اش را از او گرفتند، تصمیم گرفت بار دیگر اسلحه به دست بگیرد و به دنبال گرفتن انتقام باشد...
در زمان جنگ جهانی اول ارتش فرانسه در یک حمله غیر ممکن سعی میکند تا کمی از خاک تصرف شده توسط دشمن را باز پس گیرد که با شکست مواجه میشود بنابراین ارتش برای جلوگیری از انتقادها سه سرباز را به علت عقب نشینی در هنگام حمله و سرپیچی از دستورات به پای میز محاکمه می کشاند.
انتقامجویان که از هم گسستهاند ، دوباره با هم متحد میشوند و به نیروهای نگهبانان کهکشان میپیوندند تا با تانوس که به دنبال تصاحب همهی سنگهای ابدیت و حکمرانی بر فضا ، زمان و واقعیت است ، مقابله کنند...
خانوادهای به عنوان سرایدار به یک هتل در محلی دور افتاده که در تعطیلی زمستانی هست، می روند. در آنجا نیرویی شیطانی روی مرد تاثیر گذاشته و جنون خشونت وی را می گیرد. در حالی که پسرش به خاطر توانایی خاصی که دارد علائمی از اتفاقات وحشتناکی که قبلا در هتل رخ داده را می بیند...
در سالهاى جنگ جهانى اول در کشور تومانیا، سربازى به نام "چارلى" (چارلی چاپلین) بر اثر سانحه ى سقوط هواپیما حافظه اش را از دست میدهد. او وقتى چشم باز میکند خود را در یک آسایشگاه روانى میابد و پس از مدتى که طى آن حاکمیت کشور به دست دیکتاتورى به نام "هینکل" افتاده، از آن جا مرخص ...
« سر ویلفرید روبارتس » ( لاتن ) ، وکیل سرشناس ، از یک سکتهى قلبى جان سالم به در برده است و دوران نقاهت را مىگذراند . پزشکان او را از ادامهى کار در محاکم جنایى منع کردهاند ، با این همه ، « روبارتس » دفاع از مردى به نام « لنرد وول » ( پاور ) را متهم به قتل بیوه زنى ( واردن ) شده قبول مىکند...